جدول جو
جدول جو

معنی گوشه نشینی - جستجوی لغت در جدول جو

گوشه نشینی
گوشه گیری، انزوا
تصویری از گوشه نشینی
تصویر گوشه نشینی
فرهنگ فارسی عمید
گوشه نشینی
گوشه گیری عزلت انزوا
تصویری از گوشه نشینی
تصویر گوشه نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه نشینی
اعتکاف، انزوا، تنهایی، خلوت، عزلت، گوشه گیری، گوشه گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوشه نشین
تصویر گوشه نشین
آنکه در گوشه ای بنشیند، کنایه از گوشه گیر، منزوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشه گزینی
تصویر گوشه گزینی
گوشه گیری، گوشه نشینی
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
بر کرانه نشین. که جای در کرانه کند. که بر طرف چیزی نشیند نه در میانه. کناره نشین، گوشه گیر و گوشه گزین. (آنندراج). تنها و مجرد و خلوت نشین. (ناظم الاطباء). منزوی. معتزل. خانه نشین. عاکف:
گوش به دریوزۀ انفاس دار
گوشه نشینی دو سه را پاس دار.
نظامی.
وآن گوشه نشین گوش سفته
چون گنج به گوشه ای نهفته.
نظامی.
من ز آن گره گوشه نشین نی دردکش نی میوه چین
می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته.
خاقانی.
گوشه نشین باش که چوگان چرخ
گوی ز پیش تو ربود ای غلام.
عطار.
آه سعدی جگر گوشه نشینان خون کرد
خرم آن روز که از خانه به صحرا آیی.
سعدی.
توانگران دخل مسکینان اند وذخیرۀ گوشه نشینان. سعدی (گلستان).
چشم برکن به دوستان قرین
گوش بر دشمنان گوشه نشین.
اوحدی.
به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ نِ)
حالت و عمل خوش نشین. (یادداشت مؤلف) ، محافظ دولتی که از برای وی اراضی معین شده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آنکه در گوشه نشیند کناره نشین کرانه نشین، گوشه گیر گوشه گزین: و بگوشه نشینان هر ولایت و مشایخ هر ناحیت و سبل بادیه حج و مساکین حرمین فرستاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشه گزینی
تصویر گوشه گزینی
گوشه گیری عزلت انزوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش نشینی
تصویر خوش نشینی
عمل و حالت خوش نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشه نشین
تصویر گوشه نشین
منزوی
فرهنگ واژه فارسی سره
خلوت نشین، عزلت گزین، گوشه گیر، مجرد، معتزل، منزوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اعتزال، اعتکاف، انزوا، تجرد، تنهایی، عزلت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گوشه گیری، کرنر زدن
دیکشنری اردو به فارسی
انزوا، گوشه، انزوازی
دیکشنری اردو به فارسی